نقد و بررسی
چشمه ی جادو
یکی از پادشاهان بغداد پسری داشت. وقتی پسرش بزرگ شد با دختر یک از پادشاهان ازدواج کرد. پسر عمه ی دختر عاشق او بود و زمانی که متوجه شد دختر ازدواج کرده است بسیار ناراحت و خشمگین شد.
پسر عمه ی دختر هدایای بسیار گرانبهایی برای وزیر پادشاهی که پسرش با دختر ازدواج کرده بود فرستاد و از او خواست تا حیله ای به کار برده و پسر پادشاه را ازبین ببرد. وزیر هدایا را پذیرفت و پیشنهاد او را قبول کرد.
روزی پدر دختر نامه ای برای ملک زاده فرستاد و از او خواست تا دختر را ...
شما می توانید برای خواندن ادامه این داستان و دیگر داستانهای جالب و خواندنی، کتاب را خریداری کنید.
مشاهده بیشتر
بستن
امتیاز و دیدگاه کاربران
شما هم درباره این کالا دیدگاه ثبت کنید ثبت دیدگاه