نقد و بررسی
عاشق صادق
در زمان گذشته در بغداد جوان بسیار ثروتمندی بود که عاشق کنیزی شده بود. کنیز را به قیمت بالایی خرید و هر چه پول داشت برای او خرج کرد تا اینکه مال و ثروتی برایش باقی نماند.
روزی کنیز به جوان گفت: مرا بفروش و با پولی که از فروختن من بدست می آوری برای خود مغازه ای بخر و زندگی خوبی برای خودت مهیا کن. جوان وقتی دید چاره ای ندارد پیشنهاد کنیز را قبول کرد. کنیز را به بازار برد و او را فروخت...
شما می توانید برای خواندن ادامه این داستان و دیگر داستانهای جالب و خواندنی، کتاب را خریداری کنید.
مشاهده بیشتر
بستن
امتیاز و دیدگاه کاربران
شما هم درباره این کالا دیدگاه ثبت کنید ثبت دیدگاه