نقد و بررسی
انوشیروان عادل
در گذشته پادشاهی بود به نام انوشیروان که بسیار عادل و مهربان بودو همیشه به فکر مردم و آبادانی مملکت خویش بود. روزی انوشیروان چنان وانمود کرد که بیمار است. ولی هیچ ناراحتی و مریضی نداaت. انوشیروان به خدمتکار خود گفت: من بیمار شده ام، به بزرگان بگو تا در مملکت بگردند و از دهکده ای خراب و ویران، مقداری خاک بیاورند تا طبیب با آن دارویی بسازد که من خوب شوم.
بزرگان و امرا همه به جستجوی دهکده ای ویران و خراب رفتند...
شما می توانید برای خواندن ادامه این داستان و دیگر داستانهای جالب و خواندنی، کتاب را خریداری کنید.
مشاهده بیشتر
بستن
امتیاز و دیدگاه کاربران
شما هم درباره این کالا دیدگاه ثبت کنید ثبت دیدگاه