نقد و بررسی
هایدی و پدربزرش در دامنه ی کوه آلپ در سوئیس زندگی می کردند. کلبه ی آنها در سایه ی درختان صنوبر بود و هایدی از صدای غرش باد که شاخه های بلند صنوبر را تکان می داد لذت می برد. تابستان ها همبازی هایدی، پسر کوچک روستایی بود که پیتر نام داست. پیتر، بزچرانی می کرد و به قله ی کوه می رفت. هایدی اسم همه گلها را می دانست و با همه بزهای پیتر دوست بود. یک روز عمه دتا به کلبه ی آنها رفت و دور از چشم پدربزرگ هایدی را با خودش به شهر بزرگی در کشور آلمان برد تا همبازی دختر بیماری به نام کلارا شود. در آن خانه، مادربزرگ کلارا، به هایدی خواندن و نوشتن یاد می داد و هایدی پیش کلارا می رفت که روی صندلی چرخدارش نشسته بود...
مشاهده بیشتر
بستن
امتیاز و دیدگاه کاربران
شما هم درباره این کالا دیدگاه ثبت کنید ثبت دیدگاه